عشق را برایم توصیف کن
حال که دستانم به سقف دلت رسیده ،
و غم برای همیشه از خانه دلم پرکشیده است ...
حال که روزگار مرا برای تو خواسته ،
و تنهایی از لحظه هایم بار سفر بسته است ...
احساست را به قلبم ابراز کن
قلبی که قفل قفس سینه ام را شکسته ،
و به هوای آسمان دلت پرواز کرده است ...
دلی که با تو بودن را در رویایش دیده ،
و اینک به آرزویش رسیده است ...
آغوشت را برایم باز کن
حال که تنم اسیر تو بوده ،
و گرمای آغوش تو را به خاطر سپرده است ...
هیچ گاه با تو بیگانه نبوده ،
و تو را نیمه گمشده خود دانسته است ...
خودت را در لحظه هایم شریک کن
منی که تنها به تو دلخوش بوده ،
و این دلم به هوای بودنت نفس کشیده است ...
تویی که اگر نباشی ،
منم نبوده ،
این تن حقیر هنوز
به هوای داشتنت زنده مانده است ...
عشق را برایم معنا کن ...